تو خود جهانی جدایی
در چشم های تو
کهکشان ها به دور خود می گردند
در دست های تو
خدایان فرمانروایی می کنند
در سینه ات
بار کائنات نهفته است
و آغوشت
گنجینهی اعمال آنهایی است که در تو زندگی می کنند.
.
در وصف تو نوشتن.
تو از خودت چه می دانی؟
چند بار تا کنون کهکشان های درون چشم هایت را در آیینه دیده ای؟
چند بار تا کنون دعای کسانی که درونت زندگی می کنند را شنیده ای؟
خدایانی که در دستان ات فرمانروایی می کنند
برای مردم ات چه کرده اند؟
تو از خودت چه می دانی؟
چشم هایت را برهم بگذار و به دعای مردمت گوش سپار.
بلکه ستایشی شنیدی.
.
راستی، تو از جهانت چه می خواهی؟
جهان تو چگونه است؟
دلش می خواهد هر از گاهی چشمان اش را بر هم بگذارد و به دعا های تو گوش بسپارد؟