به هم نگاه می کنیم
چه حرف ها که بین ماست
و جز نگاه ما به هم
و جز چشمان خیرهی ما
کسی صدای حرف ما را
نمی شنود.
چشم های دیگران
قابل شنیدن صدای چشم های ما
نیستند.
گوش کور دیگران
قابل دیدن نگاه های گوش های ما
نیستند.
دست های دیگران
قابل چشیدن
طعم تلخ و سرد دست های ما
نیستند.
ما به «هم» نشسته ایم
هم به «غم» نشسته ایم
چشم های بسته را شکسته ایم
این دل شکسته را گسسته ایم
داغ و باغ و شام و کام
کام های نا تمام
اشک های پر ز نام
◼◼◼
تو مرا اشاره کن
من به خاک می روم
خاک حاصل من است
سنیه چاک می روم