ابر بارید
آسمان شاداب خندید
شاخه ای از خاک رویید
برگ زرد از شاخه افتاد
مرد از خود ناله سر داد
باز از تو می نوشتم
از سکوت سر نوشتم
تیک تاک ساعت خواب
جیر جیر آهن تاب
از صدای ساز مهتاب
تا خلوص خسته ی آب
باز از تو می نوشتم
جای جای این جهان را
هم زمین، هم آسمان را
هم تو را، هم دیگران را
دین و ایمان و زمان را
شور های کودکان را
در دو چشمان تو دیدم
از خیال خود پریدم
تا به کوی تو رسیدم
لیک بن بستی که دیدم
کوچه ی تلخ شما بود
کوچه ی شیرین فرهاد
کوچه های رفته بر باد
تا نگاهم بر تو افتاد
ابر ها فریاد کردند
تا مرا فرهاد کردند
تا به آغوشم کشیدی
جز تو را دیگر ندیدم
ناگهان از جا پریدم
جز تو را دیگر ندیدم
جز تو را...