شخصی دیگر

قاعده ی چهلم: عمری که بی عشق بگذرد، بیهوده گذشته. نپرس که باید در پی عشق الهی باشم یا عشق مجازی یا عشق زمینی یا عشق آسمانی یا عشق جسمانی؟ از تفاوت ها تفاوت می زاید. حال آنکه به هیچ متمم و صفتی نیاز ندارد عشق، خود به تنهایی دنیایی است عشق. یا درست در میان اش هستی، در آتش اش، یا بیرونش هستی، در حسرت اش! ملت عشق به قلم الیف شافاک

شخصی دیگر

قاعده ی چهلم: عمری که بی عشق بگذرد، بیهوده گذشته. نپرس که باید در پی عشق الهی باشم یا عشق مجازی یا عشق زمینی یا عشق آسمانی یا عشق جسمانی؟ از تفاوت ها تفاوت می زاید. حال آنکه به هیچ متمم و صفتی نیاز ندارد عشق، خود به تنهایی دنیایی است عشق. یا درست در میان اش هستی، در آتش اش، یا بیرونش هستی، در حسرت اش! ملت عشق به قلم الیف شافاک

اگر کاتبی در سرم بود، به سراغت می آمد و به تو شکایت می کرد؛ از خودت. و می گفت:« خسته شدم بس که از تو نوشتم! از سرش بیرون شو!» اما من بجای بیرون کردن فکر تو از سرم، آن کاتب را از سرم خارج می کردم.

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
  • ۰۴ آذر ۹۷ ، ۰۰:۴۳
    نون
نویسندگان

هیس، آن جمله را بر زبانت نیاور
همان جمله ی ....... ( دوست دارم تو را)
مبادا کسی
بفهمد که تو ....... ( دوست داری مرا)
همان جمله که مثل زهر
به اعماق قلبم فرو می رود
همان جمله که مثل یک تیر تیز
تمام دل خسته را می درد.
نگو دوست...... ( داری مرا)
وای! یادم نبود
که باید جلوی خودم را بگیرم
نگویم تو را دوست..... ( می دارمت)
نباید برایت بمیرم!
نباید بگویی که من را تو دوست... (داری)
نباید بگویم تو را دوست ... ( دارم)
نباید بفهمد کسی قصه ها را
نباید تو را بی تو تنها گذارم

 

حنانه اسماعیلی
۱۴ فروردين ۹۹ ، ۱۳:۰۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

تو خود جهانی جدایی
در چشم های تو
کهکشان ها به دور خود می گردند
در دست های تو
خدایان فرمانروایی می کنند
در سینه ات
بار کائنات نهفته است
و آغوشت
گنجینه‌ی اعمال آنهایی است که در تو زندگی می کنند.
.
در وصف تو نوشتن.
تو از خودت چه می دانی؟
چند بار تا کنون کهکشان های درون چشم هایت را در آیینه دیده ای؟
چند بار تا کنون دعای کسانی که درونت زندگی می کنند را شنیده ای؟
خدایانی که در دستان ات فرمانروایی می کنند
برای مردم ات چه کرده اند؟
تو از خودت چه می دانی؟
چشم هایت را برهم بگذار و به دعای مردمت گوش سپار.
بلکه ستایشی شنیدی.
.
راستی، تو از جهانت چه می خواهی؟
جهان تو چگونه است؟
دلش می خواهد هر از گاهی چشمان اش را بر هم بگذارد و به دعا های تو گوش بسپارد؟

حنانه اسماعیلی
۰۹ بهمن ۹۸ ، ۱۰:۵۵ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر

به هم نگاه می کنیم
چه حرف ها که بین ماست
و جز نگاه ما به هم
و جز چشمان خیره‌ی ما
کسی صدای حرف ما را
نمی شنود.
چشم های دیگران
قابل شنیدن صدای چشم های ما
نیستند.
گوش کور دیگران
قابل دیدن نگاه های گوش های ما
نیستند.
دست های دیگران
قابل چشیدن
طعم تلخ و سرد دست های ما
نیستند.
ما به «هم» نشسته ایم
هم به «غم» نشسته ایم
چشم های بسته را شکسته ایم
این دل شکسته را گسسته ایم
داغ و باغ و شام و کام
کام های نا تمام
اشک های پر ز نام
                              ◼◼◼
تو مرا اشاره کن
من به خاک می روم
خاک حاصل من است
سنیه چاک می روم

حنانه اسماعیلی
۲۰ مهر ۹۸ ، ۲۲:۲۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

من کمبود آغوش تو را دارم.

می خواهم جوری تو را به آغوش کشم که انگار قسمتی از من هستی؛ تنگ.

حنانه اسماعیلی
۱۴ شهریور ۹۸ ، ۰۰:۱۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

اما من
تو را کم ایراد ترین انسان روی زمین می پندارم!

 

حنانه اسماعیلی
۱۲ شهریور ۹۸ ، ۱۴:۰۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

من خود به چشم خویشتن دیدم نگارم می رود

رویای من، دنیای من، صبر و قرارم می رود

حنانه اسماعیلی
۰۵ شهریور ۹۸ ، ۱۲:۴۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر

بی تو سرم آتش گرفت

خاکسترم آتش گرفت

بی تو دلم آتش گرفت

خاک و گلم آتش گرفت

حنانه اسماعیلی
۲۷ تیر ۹۸ ، ۲۲:۵۵ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱ نظر

به کجا برم شکایت، به که گویم این حکایت

که لبت حیات ما بود و نداشتی دوامی


حافظ

حنانه اسماعیلی
۲۷ ارديبهشت ۹۸ ، ۰۰:۵۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

فکر کن که همه‌ی گل ها زرد بودن؛ اونوقت بازم دنیا قشنگ بود؟؟

نه. ولی اگر گل ها همه مریم بودن، بازم دنیا قشنگ بود!

حنانه اسماعیلی
۰۶ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۱:۴۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

هر چی هست و نیست، چرخ های آسیابی هست که باید بچرخ اند و با چرخیدن شون مرگ به سراغ ما میاد.

من و تو محکومیم؛ محکوم به زنده موندن، محکوم به دیدن مرگ لحظه لحظه ی خوشبختی مون!

حنانه اسماعیلی
۱۸ فروردين ۹۸ ، ۱۵:۳۹ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر